نم نم باران
آسمان ابری شده و نم نم باران نوید آمدن پاییز را می دهند . خزانی که رنگ رنگ برگ ها و ابری آسمانش چراغ یک دنیا خاطره را در ذهنم روشن می کند. خاطره شب شروع کلاس اول که خواهر بزرگم چند دفتر را برایم خط...
View Articleپری دوازدهم
روزی گفتم :آدم ها تکه ای از وجودم می شوند و جاخوش می کنند. گفتم :وقتی می روند گویی تکه ای از وجودم را با خود می برند. و آن جای خالی حفره ای می شود، باد در آن می پیچد،طوفان می کند، غوغا می کند. گفتم :و...
View Articleشریک من!
امروز دم غروب می خواستم بروم از برکه ام عکس بگیرم. برکه تنهای زیبایم . با آن ماه بزرگ بالای سرش. با آن همه بید مجنون دور و برش. می خواستم یک عکس بگیرم و برایت بفرستم. تا تو را هم در داشتن آن شریک کنم...
View Articleیک ماه میهمانی
وجودم همه تمنای حضور توست ودستانم بر آسمان آستانت٬ تا بفشاریشان و درب های قلبم گشوده تا بیایی وبا نور وجودت روشن کنی آن را بیا ٬ دوباره بیا و همیشه و همه جا با من بمان باز هم از لابلای درختها لبخند بزن...
View Articleامنیت خواب آلود
مدتهاست که یک قوطی سفید شده جزء ثابت کیفم. فکر می کنین محتویات این قوطی چی باشه؟ چند تا گل خشک شده؟ چند آدامس تلخ که با اولین جویدنها تمام دهانم را جمع کنه و احساس کنم دارم خفه میشم؟ یا شاید چند تا...
View Articleمامان!
-مامان! آدما چرا می خوابن؟ - چون خسته می شن. -مامان! عروسکم نمی خوابه؟ -می خوابه. بخوابونش٬ چشاشو می بنده. -مامان! ماه چرا اینقدر دوره؟ -دوره دیگه! -مامان! خدا چرا منو کوچیک ساخته تو رو بزرگ؟ -چون تو...
View Articleدر گذر!
سرم گیج می رودو نفسم بند آمده . آواز نامجو تنها صدای مغزم شده و در حالی که در اتا قم پرواز می کند مرا از سویی به سویی می کشا ند . "همراه شو عزیز کین درد مشترک هرگز جدا جدا . . ." دو سالی میشود...
View Articleاین نیز بگذرد!
دلم برای همه خلوت کردن ها و فکر کردن هام تنگ شده! دلم برای خزیدن زیر پتوی گرم و چرت زدن هام تنگ شده! دلم واسه دنیاهای شما و حس کردنشون تنگ شده! دلم واسه کلمه کلمه نوشته هاتون و چند بار خوندنشون تنگ...
View Articleبازگشتی نخواهد بود!
آه که نوشتن چه دشوار شده و من چه سنگین شده ام! پر شده ام از بایدها ٫چراها٫ شایدها! هوای نفس کشیدن می خواهم ٫دو بال پریدن و آوازی برای رهیدن حصارها را چنان به دور خود کشیده ام که نه توان و نه تاب...
View Articleدختر زیبای من!
دختر زیبای من! با چشمهایی که گویی دریا در ان موج میزند باباهای کوچکی که هنگام راه رفتن انگار دارد زمین را فتح میکند ÷ر غرور و محکم مرا از هر چیز و هر کسی بی نیاز می کند! دستان کوچکش را چنان به دورم...
View Article
More Pages to Explore .....